بالاخره بعد از ماهها بحث و تبلیغ در مورد کاندیداهای ریاست جمهوری، ثبت نام کاندیداها به پایان رسید. مطابق رویهی معمول شورای نگهبان در گذشته، میتوان از هم اکنون پیش بینی در مورد آنهایی که وارد عرصهی رقابت میشوند، داشت. الان بنای پرداختن به این موضوع را ندارم، که مجال زیادی در پیش داریم. آنچه ذهنم را بیش از هر چیز به خود مشغول داشته، چهرهی آنهایی است که آمدند و دلایل آنهایی که نیامدند.
آنها که آمدند با چهرههایی کاملا گشاده و بشاش، لبخند بر لب، گل در دست، با کت و شلوارهای شیک خوش دوخت و خوش رنگ یا عبا و قباهای رنگ روشن که احتمالا برای چنین روزهایی کنار گذاشته بودند، "سیب گویان!" در جلوی دوربینهای خبرنگاران از آیندهای بهتر برای کشور سخن میگویند و شادی و امید در دلها میکارند ...
وآنها که نیامدند، به رغم آنکه ظرفیت جلب حمایت گستردهی عمومی پشت سر خود داشتند ...
مهندس موسوی در یک جمله گفت: برای رضای خدا نیامدم و البته آنها هم که آمدند برای ادای تکلیف و رضای خدا آمدند.
هیچ فکر کردهایم که چرا موسوی برای رضای خدا به صحنهی انتخابات قدم نگذارد؟
این سوالی است که هر چند پاسخ بسیار روشنی دارد، ولی لازم است آنها که آمدند و حتما میدانند برای چه آمدهاند، بدان پاسخ دهند.