امروز سالگرد ازدواج ماست. بیست و پنج سال، یعنی دقیقا ربع قرن، از زمانی که در کمال سادگی در پای سفرهی عقد نشستم و به نشانهی تبرک برای زندگی مشترک، با مهرالسنه حضرت زهرا، مراسم عقد ما توسط آقای دستغیب در شیراز برگزار شد، میگذرد. مراسمی که به لحاظ سادگی، شاید در آن سالهای اول انقلاب امری کاملا عادی بود و امروز بیست و هفت سال پس از پیروزی انقلاب، غریب و دست نیافتنی.
آن زمان من دانش آموزی شانزده ساله بودم که تازه سوم دبیرستان را تمام کرده بودم و همسرم دانشجوی فوق لیسانس و دبیر دبیرستان ما، که تازه نمایندهی دوره اول از شهر شیراز شده بود.
در این بیست و پنج سال، از شیراز، شهر رویاهای همیشگیام که همواره شوق بازگشت به آن برایم چون نسیمی دلنشین در باغی مملو از عطر بهار نارنج و گلهای اطلسی و پیچهای امینالدوله، شیرین و پر خاطره است، تا امروز که در هوای لندن نفس میکشم! و دو دهه و اندی سالهای میانی آن در تهران که به ادامهی تحصیل و تدریس و کار گل (با کسره بخوانید) و غیر آن گذشت، سالهایی عجیب پر فراز و نشیب و پر حادثه و صد البته عبرتآموز برایم بوده است. از این سالها خاطراتی بر ضمیر خاطرم نقش بسته که اگر مجالی برای نوشتن پیش آید، خواندنی است.
از اولین ماههای ورودم به تهران در شهریور 59 که همزمان با حملهی عراق به فرودگاه تهران شد، که اتفاقا خانهی ما هم در همان نزدیکی بود و من در روزهای نخست ورودم به تهران، که برای اولین بار صدای مهیب انفجار را در چند خیابان آن طرف تر در تنهایی چاردیواری خانهی جدید با تمام وجود احساس کردم، تا ماههای ترور که اتفاقا در همان نزدیکی ما یکی از طراحان ترور منزل داشت، تا 25 سال، از سالهای پر فراز و نشیب زندگی در تهران، از دختر حساس و زود رنج 16 سالهی سال 59، آدمی ساخت که نه اسیر موج موجسازان شود و نه تحت تاثیر هیاهوها و جنجالهایی قرار بگیرد که گذر زمان به قول شکسپیر ثابت میکند که آن هیاهوهای بسیار بر سر هیچ بوده است.
نه از مکر بددلانه ملیجکهای دست پرورده قدرتهای چند لایه و پیچیده دستگاههای سابقا موازی بد حال شود و آرامش و طمانینه خود را از دست دهد و نه دل در گرو آنانی بندد که مثل نهال نوپا با هر بادی میلرزند و تعادل خویش را از دست میدهند ...
و در همه حال از شر وسواسان خناس به خداوند پناه برد.
25 سال، خود یک عمر است؛ به ویژه اگر پشت گرم به تحصیل در قلمرو نظری سیاست تا اخذ بالاترین درجه دانشگاهی و تلمذ از بهترین اساتید که همواره یاد و نام آنان برایم عزیز، ماندگار و خاطرهانگیز است، باشد. اساتید دانشمندی همچون مرحوم دکتر قاضی، مرحوم دکتر شیخ الاسلامی، مرحوم دکتر صوراسرافیل، دکتر رضوی، دکتر میلانی، دکتر طباطبایی، دکتر بشیریه، دکتر افتخاری، دکتر ممتاز و ...
و با کارورزی در حیطهی عملی دنیای سیاست و روزنامهنگاری همراه بوده باشد. تجاربی که شاید کمتر به آسانی فراهم میشود.
25 سال زندگی مشترک، سرشار ازتلاش برای کسب دانش، تجربه و مبارزه بوده و هست. حال که به گدشته مینگرم، احساس میکنم که دشواریها، فتنهها و دشمنیها و آن شتر کینه کش مشهوری که ظاهرا بر در هر خانهای به نوبت میخوابد، تنها بر استواری و تناوری زندگی و خانوادهی ما افزوده است. در پناه لطف بیکران خدای لطیف که مکر مکاران را به خودشان بر میگرداند، همواره کوشیدهام که حریم و حرمت خانه و خانوادهام از آسیب دستان دراز و آستینهای کوتاه در امان بماند. چنان که حافظ گفت:
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زآنچ آستین کوته و دست دراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید
شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد